» تویی که همان دنیای منی
از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ، دیگر هیچ آرزویی ندارم ،
رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ،
دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ،
رویایی که همان دنیای من است ، و تویی که همان دنیای منی …
از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ، دیگر هیچ آرزویی ندارم ،
رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ،
دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ،
رویایی که همان دنیای من است ، و تویی که همان دنیای منی …
راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم
میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم
میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …
تو فقط برای منی !
ما برنده ایم
اگر لحظه های شیرین امروز را
قربانی اتفاقات تلخ دیروز نکنیم
پس نـه در حســرت دیـروز و نـه در رویـای فـردا
فقــــط بــرای امــــروز.....!
خوابم نمیبرد…
به هیچ چیز فکر نمیکنم…
جز “او” و میدانم که خواب است…
و قبل از بسته شدن چشمهایش
به همه چیز فکر کرده است…
جز “من”……!!!
دســــــــــتهایم را محکمتر فشار بده عشـــق من…
اینجا خــــــــیلی ها سر جــــــــــدایی تو و من شـــــــرط بـــــــــــسته اند…
دلم درد میکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــد….
انگــــــــــــــــــــــار….
خام بودنــــــــــــــــــــــــــــد…
خیال هایی که به خوردم داده بــــــــــــــــــــــــــــــــودی…!
خـــدایـا . . . !
گـاهــی تــو را بــزرگــ می بـیـنـم و گاهـی کــوچـکــ ،
ایــن تــو نـیستی کـه بــزرگ می شــوی و کـوچـک . . .
ایــن مـنـم کـه گاهـی نــزدیـکــ مـی شـــوم و گاه دور . . . !!!
این که چقدر از آن روز ها گذشته …
یا اینکه چقدر هر دویمان عوض شده ایم…
یا اینکه هر کداممان کجای دنیا افتاده ایم…
اصلا مهم نیست …
باز باران که ببارد ،
هروقت که میخواهد باشد ،
دلم هوایت را میکند …
حالا که رفته ای ،
پرنده ای آمده است در حوالی باغ روبرو...
هیچ نمی خواند ؛
فقط می گوید :
کو کو ؟؟
محمدرضا عبدالملکیان
هر لحظه بهانه ی تو را می گیرم
هر ثانیه با نبودنت درگیرم
حتی تو اگر بخاطرم تب نکنی
من یکطرفه برای تو میمیرم ..!
کنار قلب تو مثل یه مَردم رو به خوشبختی
تو احساسی بهم میدی شبیه غیرت تختی...
فرزاد حسنی
قایق نجات را خبر کن !!!
دارم ~ غَ ~~ ر ~~ ق ~~ م ~ ی ~ شَ ~ وَ ~ م ~ ...
.
.
در یاد تو !
هر پسر بچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبِه مَرد شد و یکّه به میدان زد و بُرد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بند توام ، آزادم
***
درد دارد؛
من باشم ..
تو هم باشی ...
اما
قسمت نباشد .....!
***
عشق یک شیشه یِ انگورِ کنار افتاده ست
که اگر کهنه شود ، مست ترت خواهد کرد
جُرم من خواستن دخترِ اربابِ دِه است
مادر ! این جُرم شبی بی پسرت خواهد کرد..
امیر سهرابی
***
اینجا که منم ،
جهنـــم .. !
آنجا که توئی ،
بهشت.. !
به هم رسیدنمان ،
چه قیامـــتـــی میشــود !!
***
***
دلیل نیامدنت از این دو حالت خارج نیست:
از بهرنگ قاسمی
بی شک آغــ.وش تو از عجایب دنیاســتـ...
واردش که میشــ...وم...
زمـــــــــانــــــــــــ....
بـی معنا میـــشود...
هیچ...
بعدی ندارد...
بــی آنکه نفس بکشم ...
روحـــــــــــــ...م
تــــــــــازه میـــــــــــشود...
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
نترس…
اگر هم بخواهم...
از این دیوانه تر نمی شوم...
گفته بودم بی تو سخت می گذرد...
بی انصافحرفم را پس میگیرم…
بی تو انگار اصلا نمی گذرد!…
فراموش کردنت...
برایم مثل آب خوردن بود...
از همان آبهایی که می پرد توی گلو و سالها سرفه می کنم…
“کنج گلویم قبرستانی است...
پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند،...
به نام بغض….”
عشق گم شده من..
نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند...
،وآدمهائی که هرگزتکرارنمی شوند….
و...
تو آنگونه ای…فقط همین…
گاهی...
فکر کردن به بعضی هاناخود آگاه لبخند روی لبات میشونه...
چقدر...
دوس دارم...
این لبخند های بیگاه را…
انســان بــودن یعنــی این کــه…
وقتـــی بــا کســی مشتــاقــانه کوهــی را بالا رفتـــی…
امـــا…
رو قلــه حــس کــردی ازش بــی نـــیاز شــدی…
یــادت نــره کــه اون پاییـــن چقـــدر بهـــش نیـــاز داشتـــی.
بگو تمام تـــــــــو مال مــــن است...
دلــــــــم میخواهد...
حســـادت کنم به خـــــــودم…
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...!
که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...!
که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید
حـرف تــازه ای نـدارم …
فقـط ….
خـزان در راه اسـت …
کلاه بگـذار ســر خـاطــراتی که یـخ زده اند ،
شـاید یـادت بیـافتد …
جیب هـایت را …
وقتـی دست هـایم مهمـانشـان بـودنـد …
فرقـے نمـے کند !!
بگویم و بدانـے …!
یا …
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند …!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ …!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم…..!!!
دردم ایــــــــــــــن بـــــــــــــــــــود…
“درکــــــــــــش”به”دردم”نرســــــــــــــــید…!!!
چقدر کم توقع شده ام
نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را..
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست
مرا به آرامش می رساند….
حتی اصطحکاک سایه هایمان…
گریه کار کمی است
برای توصیف نداشتنت…
دارم به رفتار پر شکوهی
شبیه به
مرگ
فکر می کنم…!
وقتی دلت گرفته باشه …
تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند …
باز هم دل تو بارانیست …
خیس تراز دریا خراب تر از امواج .
مـــات شــدم از رفـتنت …
هیــچ مـیز شطـرنجی هـم در مــیان نـــبـود !
ایـن وســط فــقط یـک دل بـــود …
کـه دیگــر نـیست…
تمــــام تــــردیـــد مـــن…
از آهنـــگ هــای نـا بلــد تـــوســــت…
کمـــی دوســـت داشتـــن را تمــــریـــن کـــن!!!
میتــــرسم…
میترســم کســـی بــویِ تنـــت را بگیـــرد،
نغمـــــه دلـــت را بشنـــــود،
و تــــــو، خـــو بگیــــری بــه مانــدنــــش!
چــــه احســـاس ِ خــط خطـــی و مبــهمی ست،
ایــــن عاشقـــــانـــه های ِحســـــودیِ مـــن!
تـــا تمـــاشـــای تــــو راهــــی نمانــــده بود…
پنجــــره کـــم آوردم…
کـــاش ایــن همــه دیـــوار نچیـــده بـــودی…
بی وفا !!
ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم
و نـه حـوصـلـه ات را..
ولـی بـا ایـن هـمـه،
گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد . . .
سکوت و صبوریم را
به حساب ضعف و بی کسی ام نگذار !
دلم به چیز هایی پایبند است که تو یادت نمی آید !
سبد قلبم را پر خواهم کرد از عطر تنــت ،
تا که یادم باشد روزی اینجا بودی…
نزدیک تر از من به خودم…!
من خوبـــــــم..!
عاشق نیستم..
فقط گاهـــی به یادش که می افتم،
دلم تنگــــ میشود…
این که عــــشق نیست…
هســــــــت…؟