تقصیر از من است

تقصیر از من است
آن زمان که گفتی
قول بده همیشه کنارم بمانی
یادم رفت بپرسم
کنار خودت یا خاطره هایت؟؟؟!!...

 

آپلود عکس رایگان و دائمی

[ چهار شنبه 8 بهمن 1393برچسب:, ] [ 18:53 ] [ میثم ]
[ ]

تابستان

تابستان در حال رفتنی ....

نمیدانی .....

روز های گرمت چه سرد گذشت بر من

 

آپلود عکس رایگان و دائمی

[ چهار شنبه 8 بهمن 1393برچسب:, ] [ 18:52 ] [ میثم ]
[ ]

ادعا

ادعای بی تفاوتی سخت است!
آن هم
نسبت به کسی که
زیباترین حس دنیا را،
با او تجربه کردی....!

 

آپلود عکس رایگان و دائمی

[ چهار شنبه 8 بهمن 1393برچسب:, ] [ 18:48 ] [ میثم ]
[ ]

...

بـــــــــــــی منطــق ترین عضو بـد نـــــــم

چشمهـــــــــایم اند

مــــی بیننـــــد ڪـه دیــــگر دوستـــــم نـداری

امــــا هنـــوز تشنــه دیدنت هستند

 

[ چهار شنبه 8 بهمن 1393برچسب:, ] [ 18:46 ] [ میثم ]
[ ]

مرز جنون

کلماتم را 
در جوی سحر می‌شویم 
لحظه‌هایم را 
در روشنی باران ها 

 

تا برای تو شعری بسرایم، روشن 
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام 
سخنانم را 
در حضور باد 
این سالک دشت و هامون 
با تو بی‌پرده بگویم 
که تو را 
دوست می‌دارم تا مرز جنون 

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

 

[ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, ] [ 11:5 ] [ میثم ]
[ ]

بی حضور تو

انتظار بی تو تنهایی جهنم خیابان

در انتظار توام 
در چنان هوایی بیا 
که گریز از تو ممکن نباشد 
.. 

 

تو 
تمام تنهایی هایمرا 
از من گرفته‌ای 

خیابان‌ها 
بی حضور تو 
راه‌های آشکار 
جهنم‌اند 

شمس لنگرودی

[ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, ] [ 11:3 ] [ میثم ]
[ ]

شبان عاشق

ساده عاشق

من همان شبان عاشقم 
سینه چاک و ساکت و غریب 
بی‌تکلف و رها 
در خراب دشتهای دور 

در پی تو می‌دوم 
ساده و صبور 
یک سبد ستاره چیده‌ام برای تو 
یک سبد ستاره 
کوزه ای پرآب 
دسته‌ای گل از نگاه آفتاب 

یک عبا برای شانه‌های مهربان تو 
در شبان سرد 
چاروقی برای گامهای پرتوان تو 
در هجوم درد

من همان بلال الکنم 
در تلفط تو ناتوان 
آه از عتاب! 

سلمان هراتی

[ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, ] [ 11:1 ] [ میثم ]
[ ]

خوب‌ترین حادثه

حادثه طوفانی عاشق عشق

با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام 
باز به دنبال پریشانی‌ام 

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست 
در پی ویران شدنی آنی‌ام 

 

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی 
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام 

دلخوش گرمای کسی نیستم 
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام 

آمده‌ام با عطش سال‌ها 
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام 

ماهی برگشته ز دریا شدم 
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام 

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت 
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟ 

حرف بزن ابر مرا باز کن 
دیر زمانی است که بارانی‌ام 

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست 
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام 

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟ 
ها نکشانی به پشیمانی‌ام! 

محمد علی بهمنی

[ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, ] [ 10:44 ] [ میثم ]
[ ]

بیا متفاوت باشیم

تفاهم تفاوت عشق همسفر چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم

همسفر! 
در این راه طولانی، که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد، بگذار خرده اختلاف‌هایمان باهم، باقی بماند. 
خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی. 
مخواه که هرچه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم 
و هرچه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد. 

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوه‌ی نگاه کردن را. 
مخواه که انتخاب‌مان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویامان یکی. 
همسفر بودن و هم‌هدف بودن، ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست 
و شبیه شدن، دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است. 

عزیز من!
دو نفر كه سخت و بی‌حساب عاشق هم‌اند و عشق ، آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، 
واجب نیست كه هر دو صدای كبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم كوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند!
اگر چنین حالتی پیش بیاید باید گفت كه یا عاشق زائد است یا معشوق. یكی كافی است.
عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است؛ اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.
من از عشق زمینی حرف می‌زنم كه ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یكی در دیگری.

عزیز من!
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یكی نیست، بگذار یكی نباشد، 
بگذار فرق داشته باشیم، بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.
بخواه كه در عین یكی بودن، یكی نباشیم، بخواه كه همدیگر را كامل كنیم نه ناپدید.
بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هرچیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم؛ 
اما نخواهیم که بحث، مارا به نقطه‌ی مطلقاً  واحدی برساند.

بحث باید مارا به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل.
بیا بحث کنیم، بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم، بیا کلنجار برویم؛ 
اما سرانجام نخواهیم غلبه کنیم و این غلبه منجر به آن شود که تو نیز چون من بیندیشی یا به عکس.
مختصری نزدیک شدن بهتر از غرق شدن است، تفاهم بهتر از تسلیم شدن است.
من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم 
و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم بی‌آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم.

عزیز من!
دونیمه، زمانی به راستی یکی می‌شوند و از دو «تنها» یک «جمع کامل» می‌سازند که بتوانند کمبودهای هم را جبران کنند، 
نه آنکه عین مطلق هم شوند، چیزی بر هم مضاف نکنند و مسائل خاص و تازه‌ای را پیش نکشند؛ 
پس بیا تصمیم بگیریم که هرگز عین هم نشویم.
بیا تصمیم بگیریم که حرکات‌مان، رفتارمان، حرف‌زدن‌مان و سلیقه‌مان، کاملاً یکی نشود 
و فرصت بدهیم که خرده اختلاف‌ها و حتی اختلاف‌های اساسی‌مان، باقی بماند 
و هرگز، اختلاف نظر را وسیله‌ی تهاجم قرار ندهیم…

عزیز من! بیا متفاوت باشیم!

نادر ابراهیمی

[ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, ] [ 10:31 ] [ میثم ]
[ ]

آشوبم

آرامش آشوب خزان چارتار

تنها تویی تو که می‌تپی به نبض این رهایی 
تو فارغ از وفور سایه‌هایی 

باز آ که جز تو جهان من حقیقتی ندارد 
تو می‌روی که ابر غم ببارد 

 

به سمت ماندنت راهی 
نمی‌شوی چرا گاهی؟ 
ستاره هدیه کن به مشت پوچ شب‌ها 

شمرده‌تر بگو با من 
حروف رفتنت تا من 
بگیرم از دلت همه بهانه‌ها را 

آشوبم، آرامشم تویی 
به هر ترانه ای سر می‌کشم تویی 
سحر اضافه کن به فهم آسمانم 

آشوبم، آرامشم تویی 
به هر ترانه‌ای سر می‌کشم تویی 
بیا که بی تو  من غم دو صد خزانم 

بگذار بگویم که از سراب این و آن بریدم 
من از عطش ترانه آفریدم 

احسان حائری (چارتار)

[ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, ] [ 10:29 ] [ میثم ]
[ ]

کوچه‌ی بن‌بست

بن بست داریوش دیوار رود کوچه

میون این همه کوچه که بهم پیوسته 
کوچه‌ی قدیمی ما کوچه‌ی بن‌بسته 

دیوار کاه‌گلی یه باغ خشک، که پر از شعرای یادگاریه 
مونده بین ما و اون رود بزرگ، که همیشه مثل موندن جاریه 

 

صدای رود بزرگ، همیشه تو گوش ماست 
این صدا لالاییِ خواب خوب بچه‌هاست 

کوچه اما هر چی هست، کوچه‌ی خاطره‌هاست 
اگه تشنه‌ست اگه خشک، مال ماست کوچه‌ی ماست 

توی این کوچه به دنیا اومدیم 
توی این کوچه داریم پا می‌گیریم 
یه روزم مثل پدربزرگ باید 
تو همین کوچه‌ی بن‌بست بمیریم 

اما ما عاشق رودیم مگه نه؟ 
نمی‌تونیم پشت دیوار بمونیم 
ما یه عمره تشنه بودیم مگه نه؟ 
نباید آیه‌ی حسرت بخونیم 

دست خسته مو بگیر تا دیوار گلی رو خراب کنیم 
یه روزی، هر روزی باشه دیر و زود 
می‌رسیم با هم به اون رود بزرگ 
تنای تشنه‌مونو می‌زنیم به پاکی زلال رود 

ایرج جنتی عطایی

[ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, ] [ 10:28 ] [ میثم ]
[ ]

من از عشق لبریزم

خواب زمستان عشق نرگس گل

هوا سرد است 
من از عشق لبریزم 
چنان گرمم 
چنان با یاد تو در خویش سرگرمم 
که رفت روزها و لحظه‌ها از خاطرم رفته است 

هوا سرد است اما من 
به شور و شوق دلگرمم 
چه فرقی می‌کند فصل بهاران یا زمستان است؟ 
تو را هر شب درون خواب می‌بینم..

تمام دسته‌های نرگس دی‌ماه را در راه می‌چینم 
و وقتی از میان کوچه می‌آیی 
و وقتی قامتت را در زلال اشک می‌بینم 
به خود آرام می‌گویم: 
دوباره خواب می‌بینم! 
دوباره وعده‌ی دیدارمان در خواب شب باشد 

بیا.. 
من دسته‌های نرگس دی ماه را در راه می‌چینم.

لیلا مؤمن‌پور

 

[ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, ] [ 10:26 ] [ میثم ]
[ ]

آری آغاز دوست داشتن است

آغاز اسیر دوست داشتن پایان

امشب از آسمان دیده‌ی تو 
روی شعرم ستاره می‌بارد 
در زمستان دشت کاغذها 
پنجه‌هایم جرقه می‌کارد 

 

شعر دیوانه‌ی تب‌آلودم 
شرمگین از شیار خواهش‌ها 
پیکرش را دوباره می‌سوزد 
عطش جاودان آتش‌ها 

آری آغاز دوست داشتن  است 
گرچه پایان راه ناپیداست 
من به پایان دگر نیندیشم 
که همین دوست داشتن زیباست 

شب پر از قطره‌های الماس است 
از سیاهی چرا هراسیدن 
آنچه از شب به جای می‌ماند 
عطر سکرآور گل یاس است 

آه بگذار گم شوم در تو 
کس نیابد دگر نشانه‌ی من 
روح سوزان و آه مرطوبت 
بوزد بر تن ترانه من 

آه بگذار زین دریچه باز 
خفته بر بال گرم رویاها 
همره روزها سفر گیرم 
بگریزم ز مرز دنیاها 

دانی از زندگی چه می‌خواهم 
من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو 
زندگی گر هزار باره بود 
بار دیگر تو.. بار دیگر تو 

آنچه در من نهفته دریایی ست 
کی توان نهفتنم باشد 
با تو زین سهمگین طوفان 
کاش یارای گفتنم باشد 

بس که لبریزم از تو می‌خواهم 
بروم در میان صحراها 
سر بسایم به سنگ کوهستان 
تن بکوبم به موج دریاها 

بس که لبریزم از تو می‌خواهم 
چون غباری ز خود فرو ریزم 
زیر پای تو سر نهم آرام 
به سبک سایه به تو آویزم 

آری آغاز دوست داشتن است 
گرچه پایان راه نا پیداست 
من به پایان دگر نیندیشم 
که همین دوست داشتن زیباست 

فروغ فرخزاد 

[ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, ] [ 10:24 ] [ میثم ]
[ ]

نجوای دل

باران خوبی باریده بود و مردم دهکده‌ ی شیوانا به شکرانه نعمت باران و حاصلخیزی مزارع، عصر یک روز آفتابی در دشت مقابل مدرسه شیوانا جمع شدند و به شادی پرداختند. تعدادی از شاگردان مدرسه شیوانا هم در کنار او به مردم پراکنده در دشت خیره شده بودند.

در گوشه‌ای دو زوج جوان کنار درختی نشسته بودند و آهسته با یکدیگر صحبت می‌کردند؛ آنقدر آهسته که فقط خودشان دو تا صدای هم را می‌شنیدند. در گوشه‌ای دیگر دو زوج پیر روبه‌روی هم نشسته بودند و در سکوت به هم خیره شده و مشغول نوشیدن چای بودند. در دوردست نیز زن و شوهری میانسال با صدای بلند با یکدیگر گفت‌وگو می‌کردند و حتی بعضی اوقات صدایشان آنقدر بلند و لحن صحبتشان به حدی ناپسند بود که موجب آزار اطرافیان می‌شد. 

یکی از شاگردان از شیوانا پرسید: “آن دو نفر چرا با وجودی که فاصله بینشان کم است سر هم داد می‌زنند؟”
شیوانا پاسخ داد: “وقتی دل آدم‌ها از یکدیگر دور می‌شود آنها برای اینکه حرف خود را به دیگری ثابت کنند مجبورند عصبانی شوند و سر هم داد بزنند. هرچه دل‌ها از هم دورتر باشد و روابط بین انسان‌ها سردتر باشد میزان داد و فریاد آنها روی سر هم بیشتر و بلندتر است. وقتی دل‌ها نزدیک هم باشد فقط با یک پچ‌پچ آهسته هم می‌توان هزاران جمله ناگفته را بیان کرد. درست مانند آن زوج جوان که کنار درخت با هم نجوا می‌کنند. اما وقتی دل‌ها با یکدیگر یکی می‌شود و هر دو نفر سمت نگاهشان یکی می‌شود، همین که به هم نگاه کنند یک دنیا جمله و عبارت محبت آمیز رد و بدل می‌شود و هیچ‌کس هم خبردار نمی‌شود. درست مثل آن دو زوج پیر که در سکوت از کنار هم بودن لذت می‌برند. هر وقت دیدید دو نفر سر هم داد می‌زنند بدانید که دل‌هایشان از هم دور شده است و بین خودشان فاصله زیادی می‌بینند که مجبور شده‌اند به داد و فریاد متوسل شوند.”

فرامرز کوثر

سکوت شیوانا فریاد نگاه

[ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, ] [ 10:20 ] [ میثم ]
[ ]

»»»کنــــــــارت چـقـدر حـــال مـــن بهـــتـــــره«««

[ پنج شنبه 17 مهر 1393برچسب:, ] [ 23:3 ] [ میثم ]
[ ]

غیر تو هیچکــــــــــس...

زین شـــاخه به آن شـــــاخه پریـــدن
ممنـــــــوع.
در ذهن بجز تــــــو افریدن
مــمـنوع.
غیــــــر تو ورود دیگران در قلبــــــــم
عمرا ابدا هیچ اکیدا ممنوع...

[ پنج شنبه 17 مهر 1393برچسب:, ] [ 23:1 ] [ میثم ]
[ ]

به اندازه ساده بـ ـــآش

[ دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:, ] [ 2:52 ] [ میثم ]
[ ]

روز دختر را بر تمام دختران سرزمینم و جهان تبریک می گویم

[ یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:, ] [ 2:9 ] [ میثم ]
[ ]

مهم باشي ...

اگـــر براي کسي مهم باشي

او هميشه راهي براي وقت گذاشتن با تو پيدا خواهد کرد

نــه بهانه اي براي فرار

و نه دروغــي براي توجيـــه...

[ شنبه 14 تير 1393برچسب:, ] [ 10:37 ] [ میثم ]
[ ]

عشق بـازی ....

لازم نيست مرا دوست داشته باشي؛

من تو را به اندازه ي هردويمان دوست دارم

[ شنبه 14 تير 1393برچسب:, ] [ 10:36 ] [ میثم ]
[ ]

با کسي ...

با کسي رابطه ي احساسي بر قرار کن که...

نه تنها افتخار ميکنه که تو رو داره

بلکه حاضر هر ريسکي رو بکنه

که فقط کنار تو باشه .

[ شنبه 14 تير 1393برچسب:, ] [ 10:35 ] [ میثم ]
[ ]

"دوستت دارم"

ديگر از اين بوسه هاي پنهاني خسته شده ام...

مي خواهم در مقابل ديدگان همه ببوسمت...

و فرياد بزنم:

"دوستت دارم"

[ شنبه 14 تير 1393برچسب:, ] [ 10:34 ] [ میثم ]
[ ]

ياد قلبت


ياد قلبت باشد؛ 

يک نفر هست که اين جا... 

بين آدم هايي، که همه سرد و غريبند با تو....

تک و تنها، به تو مي انديشد!

و کمي،

دلش از دوري تو دلگير است....

مهربانم، اي خوب!

ياد قلبت باشد؛ يک نفر هست که چشمش ،...

به رهت دوخته بر در مانده... 

و شب و روز دعايش اينست؛...

زير اين سقف بلند، هر کجايي هستي، به سلامت باشي...

و دلت همواره، محو شادي و تبسم باشد....

[ شنبه 14 تير 1393برچسب:, ] [ 10:31 ] [ میثم ]
[ ]

غمگین

قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند

 

 

بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند

گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

 

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست

پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

 

گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام

صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

 

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه

تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

 

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد

قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند

[ شنبه 14 تير 1393برچسب:, ] [ 10:29 ] [ میثم ]
[ ]

غمگین

 

خانه ات زيباست

 


خانه ات زيباست

 

نقش هايت همه سحرانگيز است

 

پرده هايت همه از جنس حرير

 

خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست

 

جاي ماندن هم نيست

 

بايد از كوچه گذشت

 

به خيابان پيوست

 

و  تكاپوي كنان

 

عشق را  بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد

 

عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست

 

*****

 

تن تماميت زيبايي پيراهن نيست

 

مهرباني با تن، مثل يك جامه بهم نزديكند

 

و اگر ميخواهيم روزهامان

 

همه با شبهامان

 

طرحي از عاطفه با هم ريزند

 

گاهگاهي بايد

 

به سر سفرهء دل بنشينيم

 

قرص ناني بخوريم

 

از سر سفرهء عشق

 

گامهامان بايد

 

همهء فاصله ها را امروز

 

كوتاه كنند

 

و سر انگشت تفاهم هر روز

 

نقب در نقب دري بگشايد

 

دري از عشق به باغ گل سرخ

 

"و بينديشيم بر واژهء "دوستت دارم

[ شنبه 14 تير 1393برچسب:, ] [ 10:27 ] [ میثم ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 16 17 18 19 20 ... 22 صفحه بعد